یه استکان چای ریختم سر میزِ صبحانه گذاشتم. برگشتم آشپزخونه ام یه تیکه گوش آبگوشتی از فریزر در آوردم و نهار رو بار گذاشتم. قدری هم نخود و لوبیا در ظرفی جدا گذاشتم با ادویه بپزه. پشت میز نشستم و صبحانه ی مختصری خوردم. بساط ارده و پنیر رو جمع کردم و رفتم اتاقم جلوی آینه ایستادم. موهام رو با دست مرتب کردم نیاز به شونه نداشت. از کامپیوترم آهنگ آی تو رو زدم و دوباره جلوی آینه ایستادم یه رژ ملایم و کمی ادکلن زدم. لباس ها رو از توی سبد جمع کردم بردم ریختم توی لباسشویی و دکمه رو زدم. زیر شعله ی نهار رو کم کردم و برگشتم پشت میزم نشستم و آسوده کارم رو شروع کردم. یه عالمه یادداشت داشتم که باید بهشون رسیدگی می کردم.
ما ایرانی ها آدم های سراسیمه ایم. و آدم های وقت کُش. یعنی در اوقاتی که کار خاصی نداریم وقت کشی می کنیم و به بیهودگی می گذرونیم بعدش وقتی یه کار مهمی پیش میاد تند و تند با عجله به تکاپو میفتیم. باید یاد بگیریم آدم های همیشه آماده باشیم. مثال؟ فرض کن برات یه مهمونِ ناخوانده بیاد ؛ هول میشی و سریع اوضاع آشفته ی خونه رو تمیز می کنی. می خوای بری دانشگاه ؛ لباسی که دوست داری بپوشی چرکه و یادت رفته بشوری. کتاب از کتابخونه می گیری ؛ دو روز مونده وقتش تموم شه یادت میفته آخ من که تمومش نکردم , و هزار چیز دیگه. باید یاد بگیریم با مدیریت و یه برنامه ریزی کوچیک به همه چی نظم بدیم و اینقدر بی خیال و راحت طلب زندگی نکنیم.
گذاشتم ,آینه ایستادم ,جلوی آینه منبع
درباره این سایت